آزادی ، ای خجسته آزادی
آن زمان که بنهادم سر بپای آزادی دست خود زجان شستم از برای آزادی
تکامل انسان مساوی است با حرکتی از ضرورت و اجبار بسوی آزادی پس هر آزاده ای مسیرش این است و حیاتش را برای آن ارزانی میکند که شاید دامن وصالش را از خون خود رنگین کند .انسان بدون آزادی معنا و مفهومی ندارد .
من هستم ، چون دنبال آزادی انسان ازتمام قید و بندها هستم.
من هستم ، چون دنبال آزادی انسان ازتمام قید و بندها هستم.
شاملو در شعر«یقین بازیافته»، رنج و شادی انسان را در دوری از آن و وصل به
آزادی وصف میکند:
«آه
اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرندهیی
هیچکجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند.
سالیان بسیار نمیبایست دریافتن را
که هر ویرانه
نشانی از غیاب انسانیست
که حضور انسان
آبادانیست.
همچون زخمی همهعمر خونابهچکنده
همچون زخمی همهعمر به دردی خشک تپنده
به نعرهیی چشم بر جهان گشوده
به نفرتی از خود شونده.
غیاب بزرگ چنین بود
سرگذشت ویرانه چنین بود.
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
کوچکتر حتا
از گلوگاه یکی پرنده».
«آه
اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرندهیی
هیچکجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند.
سالیان بسیار نمیبایست دریافتن را
که هر ویرانه
نشانی از غیاب انسانیست
که حضور انسان
آبادانیست.
همچون زخمی همهعمر خونابهچکنده
همچون زخمی همهعمر به دردی خشک تپنده
به نعرهیی چشم بر جهان گشوده
به نفرتی از خود شونده.
غیاب بزرگ چنین بود
سرگذشت ویرانه چنین بود.
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
کوچکتر حتا
از گلوگاه یکی پرنده».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر